همه جا سفید عین برف

سیزده رو رفتیم بعد از یه روز کاری به در کردیم. پنج شنبه بود و من و دوست کاناداییم قرار گذاشته بودیم بعد از ساعت کاری بریم سبزه هایی که من گذاشته بودم رو گره بزنیم. این بنده خدا هم بی خبر از همه جا بعد من تکرار می کرد "سال دیگه سیزده به در، بچه بغل خونه شوهر". اگه منصف باشیم اون یه چنین چیزی می خوند " سال دیگه سیزده مه دغ، بچه برد رونه شوتک" :D عجب هوایی بود جاتون خالی. این آخر هفته هم عید پاکه. یعنی دوشنبه تعطیله و اکثرا جمعه رو هم مرخصی می گیرن که به مراسم مذهبیشون برسن. خلاصه این که هیچکی کار نمی کنه و ما هم به هوای تعطیلی طولانی و هوای فوق العاده خوب، دلمون رو خوش کرده بودیم که بریم پیاده روی و کوهنوردی و از این حرفا. امروز صبح از خواب بیدار که شدم، چشتون روز بد نبینه، همه جا سفییییییید عین برف. نه، واقعا برف بود. باورم نمی شد. هوا گرم، آفتاب تابان، آسمون آبی اما زمین سفید عین برف. یعنی واقعا برف بود؟ هنوزم باورم نمیشه.

جونم براتون بگه، همه ی برنامه ها تبدیل شدن به برنامه های اندرساختمانی مثل موزه هنرهای معاصر. البته نگران من نباشید چون با توجه به دمای هوا، تابش مستقیم و نیرومند آفتاب و پیش بینی سایت ها، برنامه های فردا کما فی السابق پابرجاست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر